نام سرلشکر «صلاح القاضی» در راس فهرست قرار داشت و عنوان وی همان عنوانی بود که تا دیروز در مکاتبات ذکر شده بود: «فرمانده سپاه سوم» اما اکنون پسوند «قدیمی» اضافه شده است. به این.
بیسمارک عربی
دقایقی بعد نامه ای یک صفحه ای با مهر «محرمیت» از سوی «سردار سرتیپ «قدری جابر» دبیر ستاد کل نیروهای مسلح خطاب به فرماندهان چهار سپاه ارسال شد. ارتش عراق بالای نامه در کنار موضوع نوشته شده بود: «اجرای حکم». و سطر اول این بود: حکم اعدام جنایتکاران زیر در سحرگاه 24 اردیبهشت 1361 اجرا شد.
فقط یک هفته و دیگر هیچ!
طبق پیشبینیها، ایرانیها از «نقطه کور» عبور کردند و با مقاومت سرسختانه ارتش عراق، با تلفات سنگین از پیشروی باز ایستادند، اما کمتر از یک روز از شروع نبرد، خبر به سرلشکر صلاح رسید که از آن لحظه تا اینکه در مقابل جوخه آتش ایستاد، خواب راحت و آرامش را از او گرفت. چطور ممکن بود؟ ده ها هزار نیروی ایرانی تنها ساعاتی پیش از رودخانه کارون عبور کرده و به سرعت به سمت غرب حرکت کرده بودند و اکنون تنها چند ساعت با مرزهای بین المللی فاصله داشتند.
تمام این کابوس طی چند هفته گذشته ایجاد شده است. همه این فرماندهان تا 2 ماه پیش فاتحان “قادسیه صدام” بودند و تشویق و ترغیب به دفاع از اشغال های ارتش عراق در سرزمین های ایران شدند و بسیاری از آنها برای فتح شهرهای استان مدال های شجاعت بر سینه داشتند. از خوزستان
عملیات لو رفته که پیروز شد
جنگ با روش علمی!
ژنرال صلاح القاضی آنقدر باهوش بود که متوجه شد سرنوشت جنگ در آن روز رقم خورد. 70 درصد از متصرفات عراق در غرب کارون از بین رفت و اطراف خرمشهر توسط رزمندگان خسته و خون آلود ایرانی که دندان قروچه می کردند و برای ورود به شهر لحظه شماری می کردند، اشغال شد.
وزیر دفاع به محض تایید تخلیه کامل خوزستان از ارتش عراق، کلاه قرمزها را برای «فرمانده سپاه سوم» فرستاد. قهرمان «نبرد دوم قادسیه»* در دفتر خود در بصره منتظر آنها بود. بیش از 3 روز بود که «صلاح» نخوابیده بود…
منطقه بسته بین 2 رودخانه کارون و اروند اکنون پایتخت بعثی ها بود، آنچه از این جنگ پرهزینه و خسارات برای آنها باقی مانده بود.
زمانی که فرمانده جنگ مشغول بازی بود
اگر این نیروها به مرز می رسیدند تا رسیدن به بصره، دومین شهر عراق، موانع زیادی در مقابل خود نداشتند.
همان سردار «صلاح القاضی» را فاتح خرمشهر می دانستند و گمان می رفت نام او در تاریخ حزب بعث جاودانه شود، اما در عرض 3 هفته ورق برگشت.
سپاه سوم بیش از 2 هفته در برابر خشم و عزم رزمندگان ایرانی ایستادگی کرد، اما سرنوشت جنگ را رودخانه های خروشان رقم زد. «کارون» مهربان متجاوزان را کنار زد و «اروند» خشمگین آنها را غرق کرد. در روز سوم خرداد، بقیه دست بلند کردند و در صفی که به افق می رسید تسلیم فاتحان خرمشهر شدند.
درست است که ده ها هزار بسیجی، پاسدار و ارتش کم تجربه ایران در 3 عملیات قبلی خود انگیزه پیروزی زیادی داشتند و آرزوی رسیدن به خرمشهر را در ذهن داشتند، اما 80 هزار سرباز عراقی که برای اکثر رزمندگان آموزش دیده و یگان های ویژه و نخبه هستند. از ارتش شمارش شدند، پشت چندین لایه مانع، با هوشیاری منتظر مهاجمان نشستند.
حدس زدن این که رئیس جمهور اکنون در چه سطحی از عصبانیت و جنون است کار سختی نبود. نه راه گریزی بود، نه جایی. تمام وجود و جانش همین لشکر بود. او کسی نبود که به دردسر بیفتد. او چاره ای نداشت جز اینکه با بعثی ها برود بدون اینکه از خودش کم کند. او سعی کرد تا جایی که ممکن است وضعیت خود را سامان دهد. او حتی فرصت دوش گرفتن یا اصلاح کردن یا پوشیدن لباس های تمیز را پیدا نکرده بود، اما می دانست که زمانی برای آن چیزها نخواهد داشت.
صبح روز هفتم نبرد، ایرانیان متوجه خالی شدن ارتش بعثی شدند و رهگذران کرخه کور و کارون در منطقه ای که عراقی ها «دشت طاهری» نامیده بودند، دوباره جمع شدند.
بعثی ها خندان چشم به آسمان دوخته بودند که مبادا ایرانی ها با هلی برن در غرب کارون فرود بیایند و اسلحه و آتش خود را روی “نقطه کور” متمرکز کنند، اما آنچه اتفاق افتاد در عمل صرف شد، فراتر از همه آموزش ها، دافوس دوره ها را تحلیل می کند و مشاوران روسی و اروپایی بود.
——————————–
صدایی که همه دنیا می توانند بشنوند
گروه سیاسی ای بی اس نیوز فایل ویژه «عقل جنگ»: “صلاح” بیش از 3 روز بود که نخوابیده بود، اما وقتی قرمزپوشان آمدند او را ببرند، او آنقدر باهوش بود که متوجه شد کار تمام شده است.
6 ماه رکود در جبهه ها بعد از عملیات نصر
کارون با بچه هایش مهربان بود و ادامه داد. وزیر دفاع عراق چاره ای نداشت جز اینکه به سپاه سوم دستور دهد تا شبانه ارتش های محاصره شده را با سرعتی بیشتر از آنچه ایرانی ها از کارون گذرانده بودند خارج کنند و در شرق بصره مستقر کنند تا مبادا قلب تپنده عراق به دست دشمن بیفتد.
چند ساعت پیش وقتی از مرز رد شد و به کمپ برگشت، مطمئن بود که همه قابلمه ها بر سرش می کوبند.
بقیه داستان در جایی ثبت نشده است. تنها چند ساعت بعد سرهنگ رضا الصبری در مقر سپاه سوم بصره در کنار وزیر دفاع نشسته بود که افسری آمد و به آرامی به وزیر گفت: کار تمام شد همه را نزدیک نشه دفن کردیم.
* نامی که صدام برای حمله به ایران در سال 1959 گذاشت.
تکلیف روشن بود، اما صدام تمام آبرویش را روی خرمشهر گذاشته بود و نمی توانست به سادگی از آن شهر بگذرد. همچنین صحبت از ورود ایرانیان به بصره نیز شد. «صلاح» باید تمام تلاشش را برای زندگی خودش می کرد.
صلاح میدانست که هیچ چیز را کنار نمیگذارد و در حد تجربه و دانش یک ژنرال از تمام قدرتش برای مأموریتش استفاده میکند، اما حالا این حرفها مهم نبود. تمام هزینه های ارتش در 2 سال گذشته در 6 ماه تمام شد و جدیدترین و بزرگترین آنها امروز دود شد.
کرانه باختری رود کارون قویترین سنگر نظامی سپاه سوم محسوب میشد و هیچکس فکر نمیکرد که سربازان ایرانی که اکثراً نیروهای داوطلب غیرحرفهای بودند، در این منطقه دردسر ایجاد کنند.
در یک چشم به هم زدن جناح آسیب ناپذیر سپاه سوم پاره شد و 2 لشکر مکانیزه (یعنی نیمی از کل استعداد سپاه سوم) از شمال، جنوب و شرق در محاصره ارتش و سپاه ایران قرار گرفتند.
در 9 فروردین، ایرانیان از شمال و شرق به خطوط پدافندی ارتش بعث حمله کردند. البته این چیز جدیدی نبود. ایرانی ها به مدت 6 ماه بارها به مواضع سپاه سوم حمله کرده و چند صد کیلومتر مربع از خاک خود را پس گرفته بودند، اما این بار ماجرا فرق می کرد.
3 روز بعد، جمعی از افسران “سپاه سوم” به ارگ ریاست جمهوری فراخوانده شدند و فرمانده کل قوا در مقابل دوربین ها، نشان شجاعت را بر سینه آنها گذاشت. از «فرمانده سابق» خبری نبود، اما پس از اخراج غیرنظامیان در میان جمعیت، «صدام» که صدایش از خشم ترسناکتر از چهره اش شده بود، به ژنرال های مدال آور که در مقابل او صف کشیده بودند فریاد زد. : وجدان من: “دادن این مدال ها به تو فقط برای دلجویی از افکار عمومی است. ای کاش در جنگ کشته می شدی، اما عقب نشینی نمی کنی. آیا واقعاً سزاوار دریافت نشان شجاعت هستی؟ نه! نه اصلاً همه چیز!” آرام نمی گیرم تا زمانی که سرهای شما را زیر شن تانک ها له شده نبینم.
قبل از رسیدن به خط مقدم عراق، ایرانی ها باید از 2 رودخانه عبور می کردند. یکی «کرخه کور» در شمال که باریک و نه چندان پر آب بود و دیگری رودخانه خروشان و پهن کارون. تجربه نظامی کلاسیک و عقلانیت و شناختی که از توان و استعداد نیروهای ایرانی در 20 ماه گذشته و حتی 3 ماه گذشته داشتند، خیال عراقی ها را تسکین داد که ایرانی ها چاره ای جز عبور از آن ندارند. رهگذر کور» و آب های طوفانی کارون، همچون لشکری. این رزمندگان وظیفه دفاع از جناح شرقی ارتش عراق را بر عهده خواهند داشت. محاسبات ژنرال صلاح القاضی و افسران مجرب تحت امر او درست بود.
جلوی آینه کلاهش را گذاشت روی سرش و با دستی کوچک لباس نه چندان تمیز و چروکش را صاف کرد و از اتاق بیرون رفت. تیم مترجمان وزارت دفاع و افسر فرمانده آنها با چشمانی که هیچ احساس خاصی را از جانب آنها درک نمی کرد، دور زدند و به راه افتادند…
بیشتر بخوانید:
نبرد در شرق کارون
تحریریه ABS NEWS | ای بی اس نیوز