وقتی صحبتهای ریموند از محدودهی مناسبات حرفهای بیرون میزنند، افشا میشود که او در تمام این مدت، شلوارک به تن داشته است! شوخی بامزهای که چکیدهای است از مرزهای مخدوشِ «رابطهی ناسالم» ریموند و رابرت.
مشابه این ازبینرفتن مرزهای رابطهی حرفهای و شخصی را در ادامه هم شاهدیم. جدایی از ریموند، به شکلی طعنهآمیز، خانه و زندگیِ رابرت را هم خالی و خالیتر میکند! رابرت -گویی دوستپسرِ سمیِ سابق ریموند باشد- از دور، رئیساش را دید میزند و اصلا، از همین طریق است که به ریتا (اما استون) برمیخورد. زن جوان، مبتنی بر خوانش هجوآمیز سیاسی از متن، جایگزینِ حرفهای رابرت در نظام سرمایهداری است که بیدرنگ، از راه رسیده و مامور تمام کردنِ کار ناتمام او شده است. اما در نسبت با ایدهی «رابطهی ناسالم»، ریتا، در اصل، رقیبِ عشقیِ رابرت است و حسی که مردِ بازنده از تماشای او تجربه میکند، جز حسادت نیست!
انواع مهربانی، متنی سورئالیستی نیست
در این نقطه از روایت «مرگ آر.ام.اف»، به ایدهای میرسیم که در هر سه اپیزود، مانند یک موتیف، تکرار خواهد شد؛ شخصیتی که به عنوان مجازات، به آزادی محکوم شده است، برای برگشتن به داخل زندان، تقلای ترحمبرانگیزی میکند و در این مسیر، روی باورها، نیازها و هویت خودش، پا میگذارد! از اینجا به بعدِ اپیزود نخست، روایتگرِ تلاشِ رابرت برای پیروزی در رقابت با ریتا و بازپسگیریِ جایگاهاش نزد ریموند است (مانند کسی که تمنای بازگشت به یک رابطهی عاطفی تمامشده را دارد). تلاشی که -شبیه به ایدههای درخشان پایانی «دندان نیش» یا «کشتن گوزن مقدس»- به تصویری خشن و تکاندهنده میرسد. تصویری که به لطف زمینهچینیِ حسابشدهی روایت، جمعبندی رضایتبخشی است برای مسیر سپریشده.
منبع: https://www.zoomg.ir/movie-tv-show-review/400016-kinds-of-kindness-movie-review/
تحریریه ABS NEWS | ای بی اس نیوز