به گزارش رکنا، میترا نگاهی به پسر جوان کرد و گفت: برای این حرف ها خیلی دیر شده، باید خیلی وقت پیش به آنها فکر می کردی.
در همین حین مدیر دادگاه خانواده بیرون می آید و زوج جوان را به داخل صدا می زند.
قاضی پشت میز نشسته بود و پرونده آنها را مطالعه می کرد. چند دقیقه بعد سرش را بلند کرد و به میلاد گفت: چرا همسرت از تو میپرسد؟ طلاق داد؟
میلاد منمکنان گفت: نمی دانم آقای قاضی. من همسرم را دوست دارم و چیزی برای او در زندگی کم نگذاشته ام. از خود بپرسید که او چه می خواهد.
میترا گفت: قاضی ما یک سال پیش ازدواج ما این کار را کردیم و در این مدت اتفاقات زیادی افتاد، من چشمم را روی همه اشتباهات این آقا بستم، اما الان خسته هستم.
در این یک سال چندین بار از او خواستم که شب زودتر به خانه بیاید، وقتی ساعت کارش 9 شب است، چرا باید 11 و 12 شب بیاید؟ او به دلایلی هر شب دیر می رسد. یا زنگ می زند و می گوید برای ورزش به باشگاه می روم یا می گوید می روم برای فروشگاه لباس می خرم یا می گوید با دوستانم برای شام بیرون می روم و … می آید یا بوی سیگار و الکل می دهد یا بوی عطر زنانه! هر وقت اعتراض می کردم فریبم می داد و می گفت دوستم دارم و به هیچ زن و دختری نگاه نمی کنم.
من هم باور کردم، اما با دیدن عکس های او در مهمانی های مختلط در صفحه اینستاگرام دوستانش من را عصبانی کردند. آن شب هایی که می گفت می خواهم برای مغازه لباس بخرم یا باشگاه هستم، در مهمانی بود و خوش می گذراند. من از خودم متنفرم که در طول این یک سال فریب دروغ های او را خوردم.
میلاد بعد از شنیدن این حرف ها گفت: دروغ نگفتم، آن شب با دوستم در باشگاه بودم، وقتی او را به خانه بردم، گفت، فهمیدم نامزدش برایش جشن گرفته و غافلگیرش کردم. سپس از من خواست که در مهمانی او شرکت کنم، حقیقت بود، اما همسرم مرا به دروغگویی متهم کرد. البته آقای دادگستری یک واقعیت را به شما بگویم. خواهر همسرم به دلایلی نمی دانم چیست، شاید به خاطر حسادت زندگی ما مدام او را علیه من تحریک می کند و چون از خواهرش کوچکتر است و تحت تأثیر حرف هایش قرار می گیرد مدام درگیر است. با من تناقض داره
میترا با عصبانیت گفت: با خواهرم چیکار داری؟! زندگی ما را تباه کردی تو به من خیانت می کنی و من و خواهرم را برای توجیه رفتارت متهم می کنی!
میلاد همچنین گفت: شما و خواهرتان هر دو بیمار روانی هستید و به همه بی اعتماد هستید. اگر از روز اول می دانستم که این بیماری بدگمانی در خانواده شما جاری است، هرگز با شما ازدواج نمی کردم.
زن جوان با شنیدن توهین های شوهرش عصبانی شد و گفت: آقای قاضی لطفا من را طلاق دهید چون دیگر نمی توانم با این مرد باشم. خائن و تقریبا زندگی کنید
مشاوره تخصصی
امیرحسین صفدری – کارشناس حقوقی
دلیل اصلی تنش بین این زوج جوان این است که در دوران آشنایی در مورد اولویت های زندگی مشترک و اهداف ازدواج خود صحبتی نکردند و بدون آشنایی کافی و بعد از ظاهر شدن ازدواج کردند که آثار منفی این موضوع گواه بر این است. این ساده لوحی
اگر میلاد و میترا می خواهند این زندگی را حفظ کنند باید از ابتدا به این رابطه نگاه کنند و رابطه خودشان را با صداقت و تعهد و مسئولیت بسازند وگرنه این رابطه با این طرز فکر که هیچ تعهدی به چشم نمی خورد و فقط دروغ در آنجا وارد شد. راهی است که جز طلاق و جدایی چیزی برایشان به ارمغان نمی آورد.
زوج های جوان باید بدانند که زندگی زناشویی با زندگی مجردی بسیار متفاوت است، زندگی مشترک مترادف با مسئولیت پذیری، تعهد، وفاداری و ایثار است و اگر به این اصول احترام نگذارند، شکست خواهند خورد.