زن 30 ساله متهم به حمل و نقل توزیع دارو یک صنعتگر دستگیر شده بود که ماجرای خود را برای مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد تعریف می کرد. گفت: 14 ساله بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند. چون مادرم به مواد مخدر صنعتی مبتلا شده بود و پدرم نمی توانست با این وضعیت کنار بیاید. مدام دعوا می کردند و مادرم حاضر نبود اعتیادش را ترک کند.
بعد از این ماجرا خواهر بزرگم پیش پدرم ماند اما من که نوجوانی بودم و به مادرم رحم می کردم همراهش رفتم.
مادرم اتاقی در حومه شهر اجاره کرد و من که وسایل مصرف مواد مخدر را برای او فراهم کرده بودم، کم کم شروع به مصرف این ماده افیونی کردم. اما با کمک مراکز کمکی و خیریه به تحصیل ادامه دادم تا اینکه در سال آخر دبیرستان با مرد جوانی که از داروهای سنتی هم استفاده می کرد، اما از بیماری حاد کلیوی رنج می برد، ازدواج کردم، بنابراین برای تامین هزینه های درمان و هزینه ها به دلیل اعتیاد ما مجبور شدیم داروها را به صورت خرده فروشی بفروشیم.
در همین ایام بود که دخترم به دنیا آمد، اما آنقدر درگیر مشکلات زندگی و خرید و فروش مواد افیونی بودم که توجهی به «الهام» نداشتم. در واقع او از مهر و محبت مادر محروم بود.
با وجود این، 5 سال پیش شوهرم به دلیل عوارض بیماری فوت کرد و دخترم نیز عشق پدرانه را از دست داد.
در چهلمین سالگرد درگذشت همسرم، خانواده تورج نیز «الهام» را به دلیل غرق شدن در مواد افیونی و ناتوانی در مراقبت از او نزد خود بردند.
از طرفی مجبور شدم برای تامین هزینه های سنگین اعتیادم به خرده فروشی داروها ادامه دهم. خلاصه زندگی من به همین منوال گذشت تا اینکه ۶ ماه پیش با بیژن آشنا شدم.
او جوانی پولدار و تنها پسری بود که یک ماشین خارجی و فقط یک خانه داشت. این شناخت باعث شد تا من و او رابطه پنهانی پیدا کنیم و از آن روز به بعد سر میز شیشه و کریستال خانه بیژن می نشینیم. بیشتر اوقات در خانه
خیلی خوشحال بودم چون با پول بیژن مواد مخدر صنعتی بیشتری خریدم تا اینکه شب سوار ماشین بیژن شدم که مقدار زیادی مواد صنعتی و سنتی حمل می کردم اما ناگهان پلیس آمد و ما را از داخل گرفت. خودرو؛ سپس در بازرسی از داخل خودرو تمامی مواد مخدر کشف شد.
در این شرایط که عمرم را تلف شده دیدم با اصرار بیژن به پلیس پیشنهاد کردم در ازای این مبلغ ما را آزاد کند، اما او ما را به کلانتری فرستاد و کل ماجرا را ضبط کرد. اکنون بیژن در بازداشتگاه است و می دانم با این محموله سنگین مواد مخدر صنعتی و سنتی چه مجازات سنگینی در انتظارم است.
با این وجود، دلم برای دخترم به شدت تنگ شده است. از طرفی اگر خانواده تورج از مجازات شدید من باخبر شوند هرگز اجازه نمی دهند دخترم را ببینم و…
این زن 30 ساله با دستور سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری آبکوه) به مراجع قضایی معرفی شد و تحقیقات پلیسی برای کشف و دستگیری دیگر افراد مرتبط با این پرونده ادامه داشت.
داستان واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
https://www.rokna.net/fa/tiny/news-930877>منبع:
خبرگزاری رکنا توسط سردبیران رکنا