مصاحبهای که اشک شما را درمیآورد

* این روزها عکسی از شما در حین دستفروشی منتشر شده که بسیار مورد توجه قرار گرفته است.
آره نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت!
مروانی در این گفت و گو از شرایط سخت زندگی و تاثیرش در فوتبال صحبت کرد اما تاکید کرد که انگیزه زیادی برای ادامه فوتبالش دارد و برای رسیدن به اهدافش می جنگد.
* در مورد این مشکل و وضعیت خود بیشتر صحبت کنید.
از بچگی پدر و مادر و خانواده ام دستفروش بودند که ما جنوبی ها به آن دستفروشی می گوییم. در جاده اصلی ملاثانی فصلی کار می کنیم و در تابستان خرما و رطب و در زمستان سیر و پیازچه و غیره می آوریم. چهار پنج سال پیش پدرم به رحمت خدا فوت کرد و من و مادرم و برادر بزرگم آنجا ماندیم و مشغول به کار شدیم.
ما همچنین در زندگی هدف و احساسی داریم که ارزش جنگیدن را دارد. بالاخره یک روز به جاهای خوب می رسیم.
* صحبت از شرایط مالی استقلال ملاثانی؛ مبلغ قراردادت با این تیم کمکی به تو نمی کند؟
وضعیت مالی بسیار بد است و به همین دلیل با کمبود بازیکن مواجه بودیم و مربی توانست برای بازیکنان جوان بازی کند. بیشتر بچه ها در نیم فصل به دلیل مشکلات مالی از تیم جدا شدند و شرایط خیلی سخت شد. کمک های مالی بسیار کم است. از اول فصل مدام می گفتیم به تیم شهرستان کمک کنیم اما نشد. در مقطعی از فصل اول به رده دوم صعود کردیم و یک امتیاز از تیم اول عقب بودیم، اما حمایتی نشد و طبیعتاً وقتی حمایت نباشد، تیم سقوط می کند.
* هزینه قراردادت با استقلال ملاثانی چقدر است؟
رقم قرارداد ما در مقایسه با سایر تیم ها واقعا کم است. سقف تیم ما 500-600 میلیون است اما من سرپوش نیستم و وسط هستم اما تا الان فقط ده درصد گرفتیم که حدود 10-20 تومان است. الان مبلغ یک سهام 15 میلیون و اضافه 20-30 میلیون است. درآمد ما برای خرید آنها کافی نیست. از طرفی همه در زندگی خود وام و اقساط دارند اما باید منتظر ماند و دید چه زمانی پول واریز می کنند. من تا الان فقط 10 میلیون دریافت کردم.
* سخنرانی پایانی؟
تشکر ویژه از همه دوستانی که من را همراهی کردند و خوشحالی من را به اشتراک گذاشتند. همچنین از خانواده ام، مادرم و حتی پدرم که از دنیا رفتند اما همچنان مراقب ما هستند سپاسگزارم.
* به عنوان بازیکن تعویضی وارد زمین شدی و گل زدی.
بله، دقیقه 75 وارد زمین شدم و در دقیقه 86 یک گل زدم و خیلی خوشحالم.
* گفتی برادرت به استقلال امیدوار بود؟
آره. برادرم امیر مروانی امیدهای استقلالی بود و با میلاد میداودی همبازی بود و کاپیتان تیم جوانان و جوانان استقلال اهواز بود و در خوزستان برای خودش نام و نشانی دست و پا کرد.
* درباره سرمربی تیمتان صحبت کنید و اینکه با توجه به شرایط مالی تیم چقدر به بازیکنان انگیزه می دهد؟
تیم ما از نظر فنی، کادرفنی و بازیکنان بسیار خوب است و اگر پول تزریق کنند به جرات می توانم بگویم در 4 تیم اول جدول صعود می کنیم اما واقعا نیاز به حمایت داریم. در این شرایط بازیکنان واقعا انگیزه ندارند. همه از نظر فنی عالی هستند، اما از نظر مالی واقعاً دشوار است. وقتی جیب آدم خالی می شود، ذهنش سرگردان می شود و نمی تواند تمرکز کند و خوب بازی کند.
* بازی، تمرین و کار برایت سخت نیست؟
سخت است، اما شرایط همچنان سخت است و من چاره ای جز این ندارم. من باید کار کنم و به مادرم کمک کنم. مامانم هم دیابت داره و گاهی قند خونش به 400 میرسه و نیاز به دارو داره و از طرفی ما به وسایل ورزشی و کفش و مکمل هایی نیاز داریم که هیچوقت توان مالیشون رو نداریم ولی باز هم باید بتونیم روزانه خودمون رو مدیریت کنیم. زندگی بایستی که.
این عکس بهانه ای شد برای تماس با وینگر 25 ساله ملاثانی استقلال و جویای این عکس و وضعیتش و او در حین کار در بازار با اشتیاق به سوالات خبرنگار ما پاسخ داد.
* در واقع از قبل برنامه ریزی نکرده بودید؟
دقیقا. فکر نمی کردم چنین اتفاقی بیفتد و خدا کمکم کند برنامه ریزی کنم. البته یک شب قبل از مسابقه در ذهنم فکر می کردم و حتی به همین دلیل دیر خوابیدم. ذهنم خیلی درگیر بود مدام با خودم فکر می کردم اگر فردا دقیقه 70 به زمین بروم و گل بزنم و گلم تبدیل به برد شود چه؟ من به همه اینها فکر کردم و واقعاً اتفاق افتاد. خدارو شکر میکنم که منو داره

* ابتدا در مورد بازی با چادرملو که یک بر صفر بردید صحبت کنید. بازی چطوربود
خوشبختانه بازی خوب پیش رفت و خدا به من کمک کرد و یک گل سه امتیازی به ثمر رساندم تا به تیم کمک کنم. ما تیم بسیار خوبی داریم و خدا را شکر می کنیم که در این دیدار پیروز شدیم.
به گزارش ” ای بی اس نیوز ورزشی”، امین مروانی زمانی که به عنوان بازیکن تعویضی وارد زمین شد، گل پیروزی ملاثانی استقلال مقابل چادرملو را به ثمر رساند تا تیمش در رده دهم جدول قرار گیرد اما پس از آن بازی، عکسی از این بازیکن در حین دستفروشی منتشر شد. تا توجه هواداران فوتبال را به خود جلب کند.
گفت و گوی مروانی با خبرنگار ” ای بی اس نیوز ورزشی” را در زیر می خوانیم:
* چگونه در تیم سازی شرکت می کنید؟
روزهایی که تمرین داریم، تمرین از ساعت 14 شروع می شود. صبح کار می کنم و ساعت یک می روم تمرین و بعد از تمرین برمی گردم. من هنوز در بازار هستم و کار می کنم. گاهی تا ساعت 10-11 شب کار می کنم و گاهی کمتر. خلاصه اینکه ما اینگونه زندگی می کنیم.

* هر بازیکنی رویاهای خودش را دارد و شما هم چندین بار در مصاحبه هایتان به اهدافتان اشاره کردید. سقف رویایی شما چیست؟
معمولا همه بازیکنان ایرانی دوست دارند در اروپا بازی کنند و من هم از این قاعده مستثنی نیستم و غیرممکن نیست. مثلا آقای مهدی طارمی را داشتیم که در 22 سالگی به پرسپولیس رفت و الان یکی از بهترین بازیکنان اروپاست. همچنین امیدوارم روزی در اروپا بازی کنم و پیراهن تیم ملی را بپوشم.
* در این برهه زمانی که بسیاری از بازیکنان از راه فوتبال درآمد زیادی کسب می کنند، این شرایط انگیزه شما را کم نمی کند؟
اصلاً ما همچنین در زندگی هدف و احساسی داریم که ارزش جنگیدن را دارد. بالاخره یک روز به جاهای خوب می رسیم. دعای مادرم پشت سرم است و برای رسیدن به آرزوهایمان می جنگیم و امید زیادی داریم.
* فکر می کنی اگر وضعیت مالی خوبی داشتی و این نگرانی را نداشتی چه تاثیری روی فوتبالت می گذاشت؟
من در خانواده ای بزرگ شدم که سه برادرم فوتبالیست بودند، اما دو تای آنها به دلیل مشکلات مالی فوتبال را کنار گذاشتند و یکی از آنها حتی به امید راهی استقلال تهران شد، اما در آستانه پیوستن به تیم بزرگسالان مصدوم است، اما من هستم. آخرین فرزند خانواده و خواهرانم و برادرانم و مادرم مرا دوست دارند و به من کمک می کنند. با این حال اگر وضعیت مالی من بهتر از این بود، خیلی راحت می توانستم پیشرفت کنم. الان فوتبال حرفه ای بازی می کنم اما نمی توانم مکمل ها را بخرم. از آنجایی که بدن ضعیف و تحلیل می رود، مکمل برای یک بازیکن حرفه ای ضروری است و غذا به تنهایی نمی تواند بدن را تامین کند.
کد خبر: 1870639
26 فوریه 1401 ساعت 8:34 ب.ظ
نمایش 3K |
0نقطه نظر
من دستفروش هستم و می خواهم به تیم ملی بروم
* بعد از گلزنی به چادرملو شادی خاصی داشتی که شبیه حسین کنعانی زادگان بود. در مورد آن صحبت کنید.
من در زندگیم هدفی داشتم و بعد از تمام سختی هایی که کشیدم و دردی که در زندگی ام کشیدم و بدی هایی که در فوتبال دیدم، این هدف خستگی مرا از تنم بیرون کرد و در آن لحظه واقعا غرق در شادی بودم و نمی دانستم چه کار کنم. . حتی برادرم هم روی سکو خوشحال بود و من ناگهان به فکر انجام این شادی افتادم. حسین [کنعانیزادگان] او هم مثل ما بچه خوزستانی است و من هم گفتم حسین وار شادی ام را می کنم.