زن 38 ساله ای می گوید: به طور سنتی با «جلال» ازدواج او کارمند بود و من را دوست داشت، کارهای خانه را هم انجام می دادم و بعد از تولد دخترم خوش گذشت تا اینکه همت وارد زندگی ما شد. او یکی از دوستان نزدیک همسرم بود و یک سال قبل از ما ازدواج کرده بود. روزی که دومین تولد دخترم را جشن گرفتیم، او نیز با همسر و فرزند خردسالش به جشن تولد آمد. او به «همت» اعتماد زیادی داشت، به همین دلیل حتی زمانی که همسرم نبود به خانه ما آمد و با کنایه و اشاره به من ابراز علاقه کرد.
او با بیان این که همیشه خربزه خوب می خورد، زیبایی و مهربانی من را ستود و مدعی شد که جلال لیاقت چنین همسر کاملی را ندارد. خلاصه هر از چند گاهی به خانه ام می آمد و با زمزمه های شیطانی اش ذهن و افکارم را درگیر می کرد. آنقدر که دیگر شوهرم را همتای خودم نمی دیدم و با او برخورد تندی می کردم. وسوسه های شیطانی او به جایی رسید که در نهایت تصمیم به طلاق جلال گرفتم در حالی که همت نیز بدون دلیل از همسرش طلاق گرفت و حضانت فرزندش را به همسرش سپرد.
دلیل طلاق از جلال چه بود؟
من هم با بهانه های بیهوده و روابط سرد عاطفی جلال را به من واداشتم طلاق با وجود اینکه جلال را در قلبم دوست داشتم، چون هرگز به من بی احترامی نمی کرد و از رفتار عجیب من متحیر می شد، خلاصه با نیرنگ های همت همسرم را طلاق دادم و بعد از این ماجرا مدام اذیتم می کرد و درخواست می کرد. ازدواج. اما با تعارفاتی که از من کرد، او را شایسته ازدواج ندیدم، چون شغل مناسبی نداشت و به دنبال این نبود که مرا متقاعد کند که با او ازدواج کنم. او تسلیم نشد و هر روز برایم کاخ خیالی خوشبختی ساخت تا اینکه به سراغ فردی رفتم که خود را متخصص خانواده معرفی می کرد و مدعی بود فردی با تجربه و متخصص در امور ازدواج و طلاق است. اما اشتباه او زندگی و آینده ام را نابود کرد.
گفت: برای رهایی از گرفتاری همت، مدتی با او ازدواج کنم. به عقیده او عمل کردم و با ازدواج موقت موافقت کردم، اما در این مدت کوتاه، پرخاشگری وحشتناک و رفتار خائنانه ای از او دیدم که تحمل آن برایم سخت بود.
با اینکه بارها از اشتباهاتش گذشت نوشتم تا بتوانم به یک زندگی رویایی برسم اما همه این آرزوها پوچ و بیهوده بود چون همت با زنان دیگری رابطه داشت و تازه فهمیدم چه اشتباه بزرگی مرتکب شده ام. تصمیم گرفتم برای همیشه همت باشم، به همین دلیل در خانه ام را قفل کردم و او را به زندگی مشترکمان راه ندادم، اما فردای آن روز وقتی با دخترم به خانه آمدم، متوجه شدم طلاهای دخترم اسناد و تلفن از آنجا به سرقت رفته است. وقتی گاوصندوق و درب اتاق خواب با کلید باز شد، متوجه شدم که این سرقت توسط همت انجام شده است. چند ساعت بعد به من پیام داد و تهدید کرد که عکس های خصوصی دخترم را در فضای مجازی منتشر خواهد کرد و تهدیدم کرد!
https://www.rokna.net/fa/tiny/news-875678>منبع:
خبرگزاری رکنا توسط سردبیران رکنا