چه به شوخی و چه جدی، هر وقت صحبت از صف ها می شود، بزرگترها به یاد صف های طولانی نفت در روزهای قبل از پیروزی انقلاب می افتند و کوچکترها هم صف های گوشت و مرغ و گاز و آخرین صف را می گویند. آنها به خاطر دارند که مردم ایران دو هفته متوالی پای صندوق های رای رفتند تا چهاردهمین رئیس جمهور خود را پس از شهادت آیت الله سید ابراهیم رئیسی انتخاب کنند.
تعدادی از قرآنیان عاشق شهدا که هر هفته به منزل یکی از شهدا مشرف می شوند چهارشنبه گذشته به منزل شهید رفتند. ابوالقاسم سلیمانی به سراغ برادرش ابوالفضل رفتند و ویژگی های شهید را جویا شدند و او نیز از برنامه های عزاداری خانواده شهید 70 ساله در ماه محرم نقل کرد که چگونه پدرش بانی طبسی شد. گروهی ساکن تهران در منطقه زرگنده، حوالی امامزاده اسماعیل و هم اکنون نیز همین گروه در مسجد امام حسین (ع) هستند.
رحیم قربانی این خادم قرآنی و رئیس سازمان قرآن و عترت حضرت رسول (ص) تهران با بیان خاطره ای از دیدار چند سال پیش که خدمت خانواده شهید رسیدند و ابوالفضل سلیمانی اظهار داشت که برادرش در سال 1338 در خانواده ای متدین به دنیا آمد. و با شهادت ابوالقاسم هفت برادر و خواهر این خاندان نشان خود را که در کنار لبش ماه گرفتگی بود به اسلام و انقلاب تقدیم کردند. ابوالفضل دو سال از ابوالقاسم کوچکتر بود و همبازی های خوبی بودند.
از سال 1952 ابوالقاسم و ابوالفضل و یکی دو تن از برادرانش به روی هیئت احباب الحسین در زرگنده و هیئت انصارالحسین در ناحیه شهید آباد که در آن زمان حسن آباد بود، باز بودند. اعتقادات در این هیئت های قرآنی شکل گرفت. برادران سلیمانی که هر هفته در این هیئت ها حضور داشتند، عصر جمعه به مهدیه تهران رفتند و بر کرسی مرحوم کافی نشستند و صبح جمعه به مسجد الرضا نزدیک میدان هفت تیر رفتند.
یکی از معروف ترین جلسات قرآنی تهران همین جلسه بود و اساتید و پیشکسوتان قرآنی زیادی در این جلسه تربیت شدند. همان جلسه استاد ابراهیم پورفرزیب معروف به مولایی و محمدتقی مروت، شاگردی کردند. ابوالفضل سلیمانی گفت: قاریان با صدای بلند جوانان را به این جلسه جذب کردند. مثلا معلم غلامرضا مجله که امروز یکی از شاعران عیانی و پیرغلام اهل بیت است، در آن زمان کودکی بود که تلاوتهایش باعث دلگرمی برادران سلیمانی شد.
این برادر شهید ابوالقاسم گفت: فعالیت سیاسی ابوالقاسم از سال 56 شروع شد، یعنی زمانی که هیئت ها رنگ سیاسی به خود گرفتند، او اولین روز پس از پیروزی انقلاب، ولی عهد شد. و فردای آن روز در 31 شهریور 59 یعنی با شروع جنگ دوره آموزشی تحمیل شد به همراه سایر برادران از طریق کمیته ای به لشکرک رفت و از طریق ستاد جنگ های نامنظم شهید چمران وارد جبهه شد. خبرنگار ایکنا حاضر در این مراسم جزئیات بیشتری از سخنان برادر شهید را از زاویه ای متفاوت جمع آوری کرد. ناگفته های این گزارش را می توانید اینجا بخوانید.
ابوالقاسم چندین بار به جبهه رفت تا اینکه جنگ تمام شد و قطعنامه 598 مورد قبول ایران و عراق قرار گرفت. ابوالقاسم در جلسه خانواده گفت قصد دارم به جبهه بروم. برخی اعلام کردند: «جنگ تمام شد. کجا می روی؟» گفت: «ما صلح را حفظ می کنیم. زیرا در آن زمان نیروهای رزمنده برای دفاع از کشور در مرز مستقر بودند و دشمن بعثی قصد حمله مجدد را نداشت، اما حملات گسترده دشمن در منطقه شلمچه دروازه های بهشت را به روی ابوالقاسم و بعد از آن در 16 مرداد 1346 قبل از نماز صبح با اصابت گلوله مستقیم دشمن تکه تکه کرد.
ابوالفضل سلیمانی نیم ساعت صحبت کرد اما آنقدر ملایم و جذاب صحبت کرد که مهمانان متوجه گذر زمان نشدند. در نهایت این برادر شهید دو نکته را برجسته کرد. اول اینکه ابوالقاسم علاقه زیادی به خواندن قرآن داشت و کارگزار هم بود. وقتی از هر کسی در آن محل در مورد خصوصیات اخلاقی او سؤال می شد، پاسخ این بود که او چقدر خوب و معنوی است، به طوری که خوبان و بدهای محله او را دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند و شاهد این سخن، تشییع جنازه ای باشکوه بود. شهید در منطقه زرگنده بود.
نکته دیگر اینکه برادر شهید با تشریح جزئیات شناسایی جسد برادرش به معنای اربعرب توضیح داد. زیرا دو پای ابوالقاسم به سه قسمت تقسیم شد. یک دست از بالا و یک دست از مچ بریده شده بود و نیمی از سر شهید نیز مفقود بود، بنابراین باید صورت شهید را به گونهای ترمیم میکردند که در عیادت مشکلی نداشته باشد. والدینش. .
ابوالفضل به جلالتش قسم خورد و در حالي كه خشمگين بود گفت: صورت و دست و پاي برادرم را بوسيدم ولي بوي تعفن نبود در حالي كه در اين گرماي تابستان هر جنازه اي بوي تعفن مي دهد. شنیده بودم که جسد کسی که دورش قرآن بود بویی نمی داد و در قبر سالم می ماند.
جای خالی پدران یا مادران شهید در بسیاری از این جلسات خالی است و هفته ای نیست که خبر از دست دادن پدر یا مادر شهیدی نشنوم. مثل سید جواد حجازی پدر دو شهید که چند روز پیش در همدان از دنیا رفت. درباره پدر و مادر شهید سلیمانی صحبت شد که ابوالفضل گفت پدر و مادرش در حج خونین سال 66 حضور داشتند و مادرش در آنجا مجروح شد. پدر شهید در سال 70 در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان در مسجد امام حسین (ع) درگذشت و پنج سال بعد مادر به فرزند شهیدش پیوست.
از نکات جالب این دیدار پخش تلاوت سردار شهید سلیمانی با تلاوت آیات اول سوره صف بود. ابوالفضل گفت برادرش مربی و قاری قرآن در پادگان نصر بود و معمولاً به سبک محمدصادق منشاوی تلاوت می کرد که تلاوت غمگین و جذابی است.
نور قرآن در این دیدار چندین بار بر دل مهمانان تابید. یکی در ابتدای جلسه بود که رامین بهرامی در حال تلاوت آیات آخر سوره زمر بود، یکی تلاوت شهید و دیگری تلاوت حسین جعفری که حسن سلیقه نشان داد و از برادر شهید خواست که بگوید. شهید کدام آیاتی را بیشتر دوست داشت تا بتواند همان آیات را بخواند. و ابوالفضل گفت برادرش عاشق سوره صف بود که همیشه آن را می خواند.
یکی از سوره هایی که در دوران دفاع مقدس تلاوت شد، سوره صف بود. زیرا در این سوره می خوانیم که خداوند صف مجاهدانی را که در راه او می جنگند دوست دارد و یا برای مجاهدانی که با جان و مال خود برای خدا می جنگند تجارت سودآور است.
حرف آخر این است که دو نقطه در مجلس شهید سلیمانی خالی مانده است. یکی حضور هفت برادر و خواهر شهید برای شنیدن نکته ای از هر کدام و دیگری مداحی و مداحی که در این ایام سوگواری اباعبدالله ذکر مصیبت می کند. البته شاید آیه 73 سوره زمر که در ابتدای جلسه بهرامی تلاوت کرد، حکایت از احوال عاشقان حسین (ع) داشت که «و صیق الذین بتقون ربهم بهشت زمره» و چه جمله زیبایی. برای دیدار با امام حسین (ع) در روز قیامت تشکیل شود!