نئوکلاسیک ها ادعا می کنند که دولت مشاغل را ناکارآمد اداره می کند. زیرا مالک و مدیر یکی نیستند و «نفع شخصی» محرک مدیر برای سودآوری کارخانه نیست. این افراد بر این باورند که حتی اگر مالک جدید شرکت را منحل کند، در ادبیات نظری خصوصیسازی روشی شناخته شده است و اشکالی ندارد. زیرا در نهایت منجر به تخصیص بهینه منابع تولیدی می شود و در سطح کلان برای اقتصاد مفید بوده و به رشد اقتصادی کمک می کند. بدیهی است با این نوع نگاه، نئوکلاسیک ها به این نتیجه می رسند که مثلاً بازگشت هفتپه به دولت نوعی «مصادره» است و امنیت سرمایه گذاری ها و حضور بخش خصوصی در فعالیت های اقتصادی را مختل می کند. با وجود اینکه مالک جدید شرکت را منحل کرد، برای تخصیص بهینه منابع تولید اقداماتی انجام داد، اما خطای این نوع نگاه کجاست؟!
- کدام تخصیص بهینه؟!
برخی ممکن است استدلال کنند که زیان این شرکت ها و اتکا به اعتبار بانکی برای جبران هزینه های آنها ممکن است تورم زا باشد. کما اینکه وام دادن به افرادی مثل مالک سابق هفتپه برای خرید آن شرکت و انحلال آن منجر به رشد نقدینگی و تورم ناشی از آن نمی شود! در هر صورت با مکانیزم خلق پولی بانک ها سطحی از رشد نقدینگی خواهیم داشت، بهتر است این رشد نقدینگی در قالب جهت گیری اعتبارات بانکی به سمت بخش های مولد اقتصاد باشد. نتیجه این است که اگرچه بهتر است بنگاههای دولتی به بخش خصوصی واقعی یا با بازنگری در شیوه مدیریت منتقل شوند، اما باید به نحو مطلوب مدیریت شوند و سودآور باشند، اما حتی بنگاههای زیانآور باقی بمانند. شرایط خاص – بهتر از واگذاری آنها به سوء استفاده کنندگان، تعطیلی کارخانه، بیکار کردن تعداد زیادی از کارگران و تأثیرگذاری بر تولید ملی است. به عبارت دیگر «دومین انتخاب برتر» است.
خبرگزاری ای بی اس نیوز – دانیال داوودی: طی دوره 20 ساله 1380 تا 1400، 30 درصد انتقال از بنگاه های دولتی به بخش خصوصی واقعی بوده است. به این معنا که دولت کارخانه را به فردی واگذار کرد که قبلاً به عنوان فعال اقتصادی شناخته نشده بود و احتمالاً این کار را از طریق اجاره وام های کلان خریداری کرده بود و سپس به جای مدیریت کارخانه، ابزار را فروخت و کارگران را بیکار کرد. و در نهایت فکر کرد که زمین کارخانه برای فعالیت های سوداگرانه استفاده می شود. همین تخفیفها بود که سیاستهای کلی بند 44 را بیاعتبار کرد، اما با استدلالهایی که در ادامه به آن پرداخته میشود، نئوکلاسیکهای ملی بازپسگیری تجارت از سوء استفادهکنندگان را اشتباه و مصداق مصادره تلقی کردند و حتی از حق دفاع کردند. مالک جدید کسب و کار را تعطیل کند.
در این یادداشت خواهیم دید که نگاه نئوکلاسیک به خصوصی سازی اساساً اشتباه است.
- دیدگاه نئوکلاسیک
خطای نئوکلاسیک ها این است که فکر می کنند اگر کارخانه خصوصی شده منحل شود، منابع کارخانه (شامل نیروی کار، تجهیزات خط تولید و زمین) از محل بهینه تخصیص می یابد. در نتیجه شاهد رشد تولید و اشتغال بیشتر خواهیم بود، در حالی که در اقتصاد ما (که دارای تورم بالا، بازده زمین و مسکن بالا و رونق در بخش غیرمولد ویژگی های ساختاری آن است)، تعطیلی یک کسب و کار است. اما تخصیص بهینه منابع این امر منجر نمی شود، اما به احتمال زیاد سرمایه از بخش مولد به بخش غیرمولد با بازدهی بالا منتقل می شود و مشاغل از دست رفته ایجاد نمی شود یا به صورت کم تکرار می شود. مشاغل پاره وقت درآمد دارند، بنابراین باید توجه داشت که حتی اگر یک شرکت سهامی عام زیان ده باشد (یعنی بازده پایینی داشته باشد)، آن شرکت می تواند با ایجاد شغل و تولید بیشتر به رشد اقتصاد در سطح کلان اقتصادی کمک کند. هر انحلال لزوما خوب نیست. به خصوص زمانی که انحلال شرکت به دست یک مرتد صورت می گیرد که شرکت دولتی را با کمک رانت های وام های کلان تصاحب کرده است.
- چیزهای بد!
شرکت سهامی عام که در میان مدت سودآور نباشد، لزوما بد نیست. برای توضیح می توان به مثالی اشاره کرد. از دست دادن کسب و کار به این معنی است که هزینه های سالانه بیشتر از درآمد کسب و کار است. تفاوت بین درآمد و هزینه زیان محسوب می شود. طبیعتاً این زیان توسط منابع (از جمله وام های بانکی و کمک های مردمی) پوشش داده می شود. زیرا در صورت تامین نشدن شرکت ورشکست می شود بنابراین ضرر در اینجا به نوعی بدهی شرکت به سیستم بانکی است. پدیده مشابهی در سطح کشور در بریتانیا از سال 1688 تا 1815 مشاهده می شود. در این سال ها، دولت بریتانیا همیشه بیش از درآمد خود هزینه می کرد و به طور کلی حدود 30 درصد از هزینه های خود را از طریق کمک های مالی تأمین می کرد. وام های هلند (هلند ممکن است در آن زمان بانک اروپایی نامیده شود)، با این حال، وقتی به اندازه اقتصاد بریتانیا در این یک قرن و نیم نگاه می شود، مشاهده می شود که به طور پیوسته در حال رشد است، به طوری که پل کندی در کتاب “ظهور و ظهور و” سقوط قدرتهای بزرگ» اساساً این بدهی بریتانیا را «دم جعل» میداند که آتش «تکامل سرمایهداری» غربی را شعلهور کرد. از این تمثیل می توان فهمید که برخی از شرکت های زیان ده نه تنها در میان مدت و در سطح کلان اقتصادی بی ضرر هستند، بلکه می توانند نقشی کلیدی در مسیر رشد اقتصادی داشته باشند.
- دومین انتخاب برتر
absnews+