اجتماعی

بی شرم شوهرم را با دختر همسایه دیدم! / الهه، دختر 10 ساله من همه چیز را دیده است! • رکنا


اینها بخشی از اظهارات زن 26 ساله ای است که قرار بود به مرکز توانبخشی معرفی شود. این زن جوان که به همراه مادرش به کلانتری آمده بود، تجربه تلخ خود را برای مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمال مشهد بیان کرد: اهل منطقه نیشابور هستم اما در مشهد بزرگ شدم و درس خواندم. پدرم یک مغازه نجاری در حاشیه شهر داشت و ما در وضعیت مالی متوسطی قرار داشتیم. وقتی سال آخر دبیرستان بودم، پسر همسایه از من خواستگاری کرد.

«مراد» همشهری من بود، اما ما همدیگر را نمی شناختیم، خلاصه مراسم عقد خیلی زود برگزار شد و من با او ازدواج کردم، اما «مراد» در دوران نامزدی، به دلیل اینکه در تهران بود، کمتر به من سر می زد. و در شرکت هواپیمایی کار می کرد و به دلیل مسافت زیاد نتوانست خود را به مشهد برساند.

به این ترتیب نامزدی ما خیلی سریع تمام شد و من و «مراد» زندگی مشترکمان را در تهران شروع کردیم. سالها گذشت و من سومین فرزندم را در حالی به دنیا آوردم که اوقات خوشی داشتم، اما یک روز متوجه شدم که دختر 10 ساله ام از چیزی رنج می برد و بسیار گوشه گیر و افسرده است. او از من التماس می کرد که مثل بچه های کوچک او را با خودم ببرم و من به سختی توانستم او را با وعده های مختلف راضی کنم که در خانه بماند.

چندین بار «الهه» را نزد روانشناس بردم، اما نتیجه ای نگرفتم تا اینکه یک روز که زودتر از همیشه از سر کار به خانه آمدم، با صحنه عجیبی مواجه شدم. زن و دختر همسایه ام در خانه تنها بودند و «الهه» گوشه اتاق بود. از دیدن من خوشحال شد و به آغوشم پناه برد. آن روز با «مراد» دعوام شد و سر و صدای زیادی به پا کردم، اما او و دختر همسایه به بهانه های مختلف منکر هر گونه رابطه غیرعادی شدند.

اما با گریه و گریه دخترم، می دانستم که آنها به هم مرتبط هستند. وقتی پسرم چند روز بعد به من گفت که «پدرش» این دختر را چندین بار رانندگی کرده است، این تردید را پر کرده بودم.

حالا دیگر اعتمادم به «مراد» از دست رفته و ذهنم به هم ریخته است. به همین دلیل دست فرزندانم را گرفتم و با عصبانیت عازم مشهد شدم، اما حدود 2 هفته بعد «مراد» به مشهد آمد و با خانواده ام طوری رفتار کرد که همه دنیا مرا دوست داشتند متهم به «بدبینی» و «سوءظن» . دلیلش هم این است که به تهران برگشتم و در حالی که تمام وجودم مملو از «ظن خیانت» شده بود به زندگی با «مراد» ادامه دادم.

در همان زمان متوجه شدم که همسرم از رفتار زشت خود دست برنداشته و همچنان به من خیانت می کند و گاهی چندین شبانه روز به خانه نمی آید. برای همین تبدیل به موجودی افسرده و عصبی شدم و تیغ انتقام را کشیدم. حالا با دوستانم رفت و آمد داشتم و بیشتر وقتم را در مهمانی ها می گذراندم.

با اینکه به خاطر همین افسردگی ها چندین بار با تصمیمات احمقانه خودکشی کردم اما هدفم فقط انتقام گرفتن از «مراد» بود. در این شرایط همسرم نیز آنها را از من گرفت و به بهانه اینکه من به فکر فرزندانم نیستم و آنها را تنها می گذارم، آنها را نزد مادرش برد تا از فرزندانم مراقبت کند.

از طرفی وقتی به مشهد رسیدم راه بدم را ادامه دادم تا اینکه بالاخره دیگر طاقت دوری از فرزندانم را نداشتم و به همین دلیل به تهران برگشتم. در آنجا با یکی از دوستانم که به مواد مخدر صنعتی معتاد بود صمیمی شدم. المیرا نیز مرا تشویق کرد که برای رهایی از مشکلات زندگی از شیشه استفاده کنم.

من که تا آن زمان حتی قلیان هم نکشیده بودم، ناگهان شروع به مصرف مواد کردم و به سرعت معتاد شدم. وقتی حدود 11 ماه از این ماجرا گذشت خانواده ام از طریق فرزندانم متوجه اعتیاد من شدند و به بهانه ای مرا به مشهد آوردند زیرا از رفتار وحشتناک من می ترسیدند و دوباره خودکشی می کنم.

با وجود این به سراغ خواهر مطلقه ام رفتم و نخواستم سربار خانواده ام باشم و از طرفی «مراد» از من متنفر است و قصد ادامه زندگی با من را ندارد. در این شرایط مادرم دست مرا گرفت و به کلانتری برد تا با کمک شما به مرکز توانبخشی بروم و…

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، با صدور دستوری از سوی سرگرد «جواد یعقوبی» (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد)، اقدامات قانونی و مشاوره روانشناختی برای معرفی این زن جوان به مشاوره و درمان اعتیاد آغاز شد. بخش مرکز پزشکی

داستان واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

منبع: خراسان



اخبار خبرگزاری رکنا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *