به گزارش رکنا، وقتی کارنامه ام را با نمرات عالی دریافت کردم، خیلی خوشحال شدم و پدرم برایم گوشی خرید. تمام وقت و تنهایی من با تلفن سپری می شد، بنابراین دیگر هیچ کاری در خانه انجام نمی دادم و به همین دلیل مادرم بارها به من سرزنش می کرد. پدرم هم متوجه شد و مدتی گوشی را از من گرفتند اما بعد از مدتی گوشی را با اصرار از مادرم گرفتم و فضای مجازی تصادفاً با مردی آشنا شدم که به من گفت 32 ساله است. او مدعی شد که قبلا ازدواج کرده بود و از آنجایی که ازدواجش سنتی بود پس از مدتی به دلیل عدم علاقه به همسرش از او جدا شد. او با پدرش کار می کند. در یک کارگاه مبلمان وقتی با او آشنا شدم با حرف های جالبی که زد حالم را بهتر کرد. تلفن هایمان کم کم چهره به چهره شد و هر بار که از سیامک می پرسیدم او می آمد و با هم به پارک و کافه می رفتیم.
تمام وقتم با سیامک سپری شد تا جایی که دیگر وقت درس خواندن نداشتم… آخر سال که کارنامه ام را گرفتم 9 تا تمدید داشتم. مادرم نمی دانست. و به او دروغ گفتم و گفتم قبول شدم. در سال تحصیلی جدید از رفتن به مدرسه منصرف شدم و به پدر و مادرم به دروغ گفتم که آخر سال است و ما حضور کامل نداریم. مدام با سیامک حتی شب تا صبح با تلفنم صحبت می کردم. توی گوشم بود…
او همیشه مهربان بود و همیشه با عشق با من صحبت می کرد و به حرف های من گوش می داد و با هم آشنا شدیم، این رفت و آمدها باعث شد عاشقش شوم تا اینکه اصرار کردم به خواستگاری من بیاید اما سیامک گفت اختلاف سنی ما خیلی زیاد است. اگر دوست بمانیم بهتر است. سیامک تولد من را می دانست، از من خواست که به خانه اش بروم، برایم جشن تولدی ترتیب داد و تمام وقتش را آنجا سپری کرد. او مشروبات الکلی داشت و من را با آن آشنا کرد. مست ما با هم دوست شدیم و او در این شرایط با من رابطه برقرار کرد و روابط بعدی با هم داشتیم و هر بار به من قول ازدواج میداد اما بعد از مدتی گفت میخواهم از کشور بروم و نمیتوانم با من ازدواج کنم.
به خاطر رابطه ام با سیامک به شدت مریض شدم، دکترم بهم گفت که به یک بیماری مقاربتی شدید مبتلا شده ام، مادرم نمی دانست… روزهای سختی را گذراندم، به دیدنش رفتم، اما او رفته بود. . آنجا و همانطور که صاحبش گفته بود به خارج از کشور رفته بود.
وقتی بهش زنگ زدم گوشیش خاموش بود. در نهایت به بیماری مبتلا شدم که هیچکس از آن خبر نداشت و بیشتر به تلفنم وابسته شدم و روزها و شب هایم را همینطور سپری کردم. وقتی مادرم متوجه شد که من ترک تحصیل کرده ام، مرا به شدت تنبیه کرد. بعد از مدتی خواستگاری پیدا کردم. اما وقتی ماجرای دوستی ام را گفتم خواستگارم مراسم را قطع کرد و رفت. این فشارهای عصبی مرا به فکر واداشت. خودکشی کردن زمین خوردم و از سرزنش پدر و مادرم خسته شده بودم و می خواستم خودم را راحت کنم…
دیدگاه تخصصی
سحر بوجارزاده، کارشناس ارشد روانشناسی
در این صورت، نوجوان در شرایطی در فرهنگ آموزشی آزاد رشد کرد که به راحتی بدون نظارت خانواده ترک تحصیل کرد و در مرحله بعد وارد یک رابطه خطرناک شد. هیچ بحثی بین آنها نبود. این مشکل نوجوان را در معرض افسردگی قرار داد و پس از تنهایی های زیادی که تجربه کرد، به فضای مجازی پیوست و در مرحله بعد با یک آدم عجیب غریب دوست شد، دوستی که فقط با او بدرفتاری کرد و در نتیجه آن دچار یک بیماری که حتی والدینش هم از آن بی خبرند.
قرار گرفتن در چنین وضعیت اسفناکی ناگزیر نوجوان را به ناامیدی و در نهایت به فکر خودکشی سوق می دهد، وضعیتی که گاه به حوادث جبران ناپذیری منجر می شود.
برای فرار از این بحران توصیه می شود خانواده ها به ویژه والدین بخشی از وقت خود را به فرزندان خود اختصاص دهند. رها کردن نوجوانان در فضای مجازی آسیب های جدی به همراه دارد. پرخاشگری و انزوا طلبی دو آسیب مهم و نیز تغییر در رفتارهای اجتماعی و ضد اجتماعی هستند. هنجارگرایی یکی دیگر از پیامدهای این فضای کنترل نشده است.
https://www.rokna.net/fa/tiny/news-927831>منبع:
خبرگزاری رکنا توسط سردبیران رکنا